فاصله مرگ و زندگی یک دم است
فاصله عشق و خون هیچ و هیچ
فاصله بین من و من یک جهان
پر شده ام از دلمشغولی بی حاصل این جهان
از من و من کی توان قصد سفر کردنم
باز خدایا بدادم برس
از کون و مکان خسته ام
بگذرم از خویش و خویش
تا برسم به خویش
خویش تویی هر چه که باشم به لطف توست
مرحمتی کن تو باز
دست مرا گیر باز
هر نفسی میرود لطف توست
هر دم و هر ثانیه صنع توست
جان من و عشق من گیر و خدایی نما
یا حق
پاسخ دهید