امروز از پشت ویترین مغازه کتاب هایتان را دور دور می زدم
چه ماند از تو ای فروغ؛ از تو چه فریدون تو چی نیما و اما تو …
هان
اینکه همه نالیدیم از ناله خود؟!
همه که دانستیم ناله ها را
تو گفتی و آن دیگری دید و آن یکی گریست و دیگری هم در پس کوچه های آه مرد!
بس است دیگر بــــــــــســـــــ است دیگـــــــــر!!!
چقدر بنالیم همه مان دانستیم بابا!
به عمل بر آید
به سخن ساده و خوش
ای شهدا کجایید که یادمان دهید که چگونه عمل کنیم
چگونه در این بوقلمون؛ نه راحت عرض کنم، همون رنگارنگی اطرافمان گم نشویم!
راه را نشانمان دهید
خدایا همواره کمک حالمان باش تا در راه تو باشیم
و در راه تو گام برداریم
و فقط بخاطر یک کلمه تو زنده باشیم:
“رضایت” تو!
آمــــیـــــن
پ.ن: خدایا ببخش که تو را “تو” صدا زدم.
پاسخ دهید