جاوید قدیمی

خُرمگه نالان

تیر رس من بود مه جام مَهی

کوش که از نیزه گه دین برهی

چون که آنچه تو بدان آگهی

نا آگاهی بی خردان است

آنچه در دین من است

خُرمگه نالان است

الانم از خود که چرا کمترین نالانم

بیش از این در خلوتگه نور

عشق خود کامگی ات را نَستا

تو چُونانی که در ره عشق ازلی

نور را از پی نور بشکافی!

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *