سبز
سبز سبزم
آتشی بر فتنه ها افتاده است سبزِ سبزم رودباری از زیر پایم جاریست کوک کوکم ضربان قلبم را سکوت شب میشنود آه ای وجود بی غبار ثانیه ها آهسته تر…
ادامه مطلبجریان
شهرها را به سرای سپید گل های سبز جویبار می سپارم تا در این رودخانه ی بی تاب زمان تنها جریان را ببینند و نه زیر آبی رفتن رودخانه از…
ادامه مطلبغصه ی قصه ی عاشورا
و از آنجایی که دلم پر خون است همه حال و همه احساسم پر جون است من به پی بی امتدادها می خواهم رسم من به پرواز کبوترها می خواهم…
ادامه مطلب