heart
در راهم
نَم نَمک کاغذم خیس می شد؛ و من نمی دانستم چرا در این اوصاف به چه خاطر آزرده ام... گر می روم یا می نگرم می رسم به تماشای رویایی…
ادامه مطلبچون به او پیوسته شدیم، یک به یک خواهیم رسید
هوا به سردی می گراید؛ اما دل های ما باید از گرمی روشنایی بخش ِ چون او متبلور شود. خود را به او که هر چیز و هر آنچه که…
ادامه مطلبقلب بیداد زمان
باز هم، باز هم بازهای شکاری میرسند از قلب بیداد زمان من اندوهناک می نگرم می بینم تو را در دور دست پنهان کاش من هم می آمدم نزدیکت کاش…
ادامه مطلب