جاوید قدیمی

غصه ی قصه ی عاشورا

غصه ی قصه ی عاشورا

و از آنجایی که دلم پر خون است
همه حال و همه احساسم پر جون است

من به پی بی امتدادها می خواهم رسم
من به پرواز کبوترها می خواهم نگاه کنم

پرم از غصه ی قصه ی عاشورا
پرم از حس غریب فاصله ها

و چقدر سخت و آسان می گویم یا حسین (ع)
من هنوز پر نشده ام از نگاه لب پر عطشان حسین (ع)

من به پی رنگ سبز و قرمز سیاه ها می نگرم
شاید از پی رنگ ها به انگارها نرسم به حقیقت حسین برسم

بی غبار آلود
بی کلک می نگرم
می سوزم از این آتش ها

و چقدر اندوهناک است که کسی در پی امتداد سیال خیال به حقیقت نرسد

من از آن روزی می گویم که زبانم
که کلامم
نمی داند چه بگوید

بلکه از اندیشه ها باید گفت
که چرا باز این چه شورش است.

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *